شرح و تفسير بسم الله در متون و تفاسير عرفاني(5)


 

نويسنده: دکتر سيد امير محمود انوار




 
روزبهان بقلي، آن عارف نامي از گذشتگان، دليلي عرفاني را براي آمدن بسم الله و نيامدن بالله نقل کرده است که: و قيل ان بسم يبي به کلّ الخلق فلو افتتح کتابه باسمه لذات تحته حقيقة الخلائق الا من کان محفوظا؛ من نبي او ولي.
در تفسير خواجه آورده اند که ذکر اسم از براي بقاي خلق است، و اگر حق سبحانه افتتاح کلام به لفظ الله کردي، تمام خلايق در تحت آن حقايق بگداختندي.

گر روي تو گردد از پس پرده عيان
از پرتو نور تو بسوزد دو جهان

اين پرده رو گذاشتن از پي چيست؟
تا خلق ز سوختنش بيابند امان

و جمعي گفته اند که اجراي کلام است بر وفق عرف و عادت عرب، چه در آن زمان باسم اللات مي گفتند، اين نيز بر همان و تيره نازل شد.
و بعضي فرموده اند که حضرت عزّت لفظ اسم در اين جا ذکر فرمود تا چون بر زبان بنده جاري گردد داند که نام دوست خواهد گفت، دل را مصفّي و روح را منقّي گرداند تا به باطن صافي ذکر ملک وافي تواند کرد، و تا سينه را از لوث تعلق پاکيزه نسازد و زبان را به استغفار از ياد کردن اغيار شست و شوي ندهد، نام حق بردن غايت گستاخي و ياد او کردن، نهايت جرأت و بي ادبي است.

هزار بار بشويم دهن به مشک و گلاب
هنوز نام تو بردن مرا نمي شايد

و گفته اند حضرت حق سبحانه در اعلي مراتب تنزه و تقدّس است، و بنده خاکي در ادني مقام تدنّس و تعلق، بي واسطه از حضيض رذالت به اوج عزّت و جلالت ترقّي تواند نمود، پس لفظ اسم رابطه ساخت تا در وقت تلفظ بدين کلمه، قدم همّت بر مصاعد رفعت نهاده، پرتو قابلين مشاهده ي انوار اسم بزرگوار از روزنه ي غيب برو بتابد.
نگارنده ي مقاله را نيز ابياتي است:

بال بگشو مرغ جان سويت
تا زند بال بر سر کويت

دل که مشتاق ديدن رخ توست
سر کشيده ز ديدگان سويت

پرده يکسو کن از فروغ جمال
تا ببيند به يک نظر رويت

نيست در حلقه ي صفا کيشان
دل ما جز به حلقه ي مويت

سر نهادم در وفا پيشت
تا زني با دو تيغ ابرويت

نيست انوار را جز اين خواهش
که بيند جمال دلجويت

علماي ظاهر را در باب افتتاح اين کلام حقايق فرجام به حرف، سخنان بسيار است، و از آن جمله آن است که بائ از حروف شفويه است و مخرج حروف شفويه در مبد طور نزول، مبدء مخارج واقع شده، و اين حرف را بر اين مخرج اشتمالي زياده از شفوات ديگر هست، چنانچه از التصاق شفتين مفهوم مي گردد، پس تقديم حرف مشتمل بر مخرج اول در آغاز قراءت اولي مي نمايد.
و اين نيز گفته اند که حروف سه قسم است: شفوي اظهارش بر شفه متقوّم باشد، و مخرج اين قسم ظاهر است، و حلقي که قيام او به حلق و حنجره متعلّق بود، و مخرج اين قسم مخفي، و وسطايي که زبان و دندان را در صدور آن، مدخل باشد بي شفه و حلق، و مخرج اين قسم متوسط است در ظهور و خفائ، و چون قرائت مضمار اظهار واقع شده هر آينه افتتاح او به حرفي که مصدرش مخرج ظاهر است اعني شفويات لايق افتد، و از مجموع آن به حرف بائ که احاطه ي او به مخرج اتمّ و اکمل و اظهر است، مناسب باشد.
و بعضي گفته اند که افتتاح کلام ربّاني به بائ و اختتامش به حرف سين بود، و اين او حرف، بس، باشد، عرب گويد: بسک، اي حسبک و از نوادر اتفاقات آن است که اين دو حرف در لغت پارسي به همان معني حسب مي آيد، و حکيم غزنوي اين معني را بازنموده شعر:

اول و آخر قرآن ز چه با آمد و سين
يعني اندر ره دين رهبر تو قرآن بس

جمعي از محققان برآنند که تقدم وي به واسطه ي علوّ همت است، چه از جميع نقاط که بر او عرض شده جز يکي قبول نکرده، و آن را نيز به تحت قدم همت درآورده، هر که دولت سبقت جويد به حکم «سبق المفردون» تا هر چه دارد در تحت قدم ننهد و بر خود روي به خلوت خانه ي قدم نياورد، حصول مقصود و وصول مطلوب ميسر نخواهد شد.
صاحب بحر الحقايق گويد: که اول لفظي که ذرات موجودات بدان تلفظ نمودند بلي بود که در جواب «الست بربکم» از ايشان صادر شد، و افتتاح آن به لفظ باء است، اين جا نيز ابتدا کلا به باء مصدر ساخت تابنده ياد از جواب ألست کند و داند که قرآن عهدنامه ي روز ميثاق است.

دست وفا در کمر عهد کن
تا نشوي عهد شکن جهد کن

استاد جمال الدين آشتياني را جهت توضيح اين معني شرحي جالب است که: چون تجلي به اسم الله متضمن به تجلي به اسم قهّار و مميت و معيد و مفني است خاصيت سماي مشعر به بطون ملازم است با اعاده ي اشياء به ممکن غيب قبل از ظهور در دار غرور يا عالم وجود، در حالي که معاد فرع مبتداء است.
از جانب ديگر ملا محسن فيض درباره ي حذف همزه از اسم و کشيدن سين بسم بر قول بعضي مفسران ايراد کرده است و گويد که عقيده اي سست است و در اين باره بدانکه رسم کتابت مقتضي آن است که همزه را از اسم بيفکنند، در اين جا جهت اسقاط الف را اکثرت استعمال دانسته اند و طول بائر را عوض آن شمرده اند، اما اين قول خالي از وهني نيست، زيرا که خط مصحف توقيفي است و تصرف در و مجال ندارد»
در لطايف آورده: که اسقاط کرده اند الف را در کتاب بسم، و اسقاط آن را هيچ علتي ظاهرني، و زياده کرده اند سر بائ را، و آن زياده را سببي با هر ني، تا معلوم شود که اسقاط و اثبات الهي هر دو بي علت است، «يفعل الله ما يشاء» و «يحکم ما يريد»
ملا محسن سپس به بحثي عرفاني از قول بعضي از مفسران عارف پرداخته و گويد: و نزد جمعي اشاره به استتار وحد است در استار کثرت، چه الف را اشاره به ذات مقدس بايد دانست از حيثيت اولويت و تجرد از نقطه و حرکت و به واسطه ي قيام الف به نفس خود و قيام باقي حروف بدو که از او ناشي شده اند و بي او هيچ تمام نيست يا به واسطه يا بدون واسطه. پس مادام که حرف باء به اسم ملحق نشده بود، جمال الف بي نقاب و حجاب، روشن و هويدا بود و چون حرف باء بدو پيوست، الف در خلوتخانه ي خفا نشست؛ يعني پيش از وجود موجودات سرّ وحدت به غايت آشکارا بود، و بعد از ظهور کثرت، مختفي و محتجب گشت:

بود پيش از وجود خلق جهان
سرّ وحدت چنانکه بود عيان

حکم کثرت چو يافت وصف ظهور
سرّ وحدت شد اندر آن مستور

يکي از مشايخ آورده که اي سالک حرف باء را اشارت به بدايت سلوک شناس، و ازو تاسين که عبارت است از سر معرفت بيابان بيکران و باديه ي بي پايان، تصور کن و محو شدن الف را در آن به بيان ايمائي دان. بدان که تا مرد اين راه از بدايت اين کار الف انانيّت محو نسازد، به سين سرّ شناخت، نرسد، و تا به سين سعادت معرفت اين سرّ مستسعد نگردد در دايره ي ميم مراد، راه نيابد.
جمعي برآنند که باء اشاره به برّ اوست علي العموم، و آن تعلق به عوام دارد که اهل نفوسند؛ و سين عبارت است از سرّ او به خصوص، و آن حصّه خواص است که ارباب قلوبند، و ميم نشانه ي محبت اوست، در مرتبه ي خصوص الخصوص، و اين بهره ي اخص الخواص است که اصحاب اسرارند.
در کشف الاسرار مي گويد که: باء برّ اوست با دوستان، و ميم منّت اوست با مشتاقان، اي عزيز، ميم منبع مراد و سرچشمه ي اسرار مبدأ و معاد است، و آفتاب را استعداد نورانيت از فلک خود از لمعات اوست شعر:

چشمه ي ميمش ز زلال حيات
مي کند احياي عظام رميم

در کافي و توحيد و معاني و عياشي از جناب صادق، عليه السلام، منقولست که حرفي ازين حروف ثلاثه. اشاره به اسمي از اسماي حسني است، باء بهاي خداست و سين ثناي اوست، و ميم مجد اوست، و در اين روايتي وارد است که ميم فلک اوست. و برخي چنين دانسته اند که باء اشاره به بصير است، و سين سميع است، و ميم محصي، گوييا قاري را تنبيه مي کند که بصيرم و مي بينم کردار ترا، در قرائت اخلاص ورز تا جزاي بسزا دهم، سميعم، مي شنوم گفتار ترا، از غرض ريا دور شو تا خلعت فيض و صفا دهم، محصيم، مي شمارم انفاس روزگار تو، يک لحظه غايت مندرج است که عشر عشير آن به هزار قرن در صد هزار دفتر نگنجد، و از آن معاني کسي بهره گيرد که بر باء بلاي دوست، صبر کند، و سين سرّ خود را به سلوک طريق فنا مشغول گرداند، تا وقتي که به ميم مشاهده رسد، و جمال وجه باقي بر منظر نظرش جلوه گر آيد.
تا محو نگردي به خدا راه نيابي
نگارنده را در اين معني نيز ابياتي است:

جمله ي مخلوق همه سنگ و خار
ابي وفا کند و دگر باد و نار

ليک محمّد بحر وجود
لعل بدخشان جهان خلود

گشته در اين دايره دير پاي
نقطه ي پرگار جهان گير راي

طاق فلک بهر من و تو بپاست
اين همه افلاک ز لولاک خاست

معني اين گوهر انساني است
جلوه گه حضرت رحماني است

بائ پيمبر که الف بر کشيد
رحمت حق بر دو جهان سر کشيد

تا که ز جام احدي مست شد
جمله جهان از دم او هست شد

جان نبي جام مي ناب گشت
ماه رخش داخل مهتاب گشت

گرد مه مهر نما مهر ناب
شد علي و در بر مه ماهتاب

ساقي ساغر کش خمر است
آنکه جهاني زميش گشت مست

هر که نشد از قدح عشق مست
عقد وفاي علوي را نبست

کس شودش باده ي کوثر نصيب
کي رسدش رحمت رب حبيب

هر که شفيعش لب زهراستي
در دو جهان باقي و برجاستي

کيست شفيعي به دو عالم، بگو

از ابن عباس مروي است که حضرت امير، عليه السلام، از اول شب تا آخر شب از براي من تفسير فاتحة الکتاب مي گفت، هنوز از تفسير باء بسم الله نگذشته بود، بعد از آن فرمود که من آن نقطه ام که در تحت باء بسم الله است و آنچه در جميع کتب الهي است در قرآن است و آنچه در همه ي سور فرقاني منطوي است، در بسمله محتوي است، و آنچه در بسم اله الرحمن الرحيم مندرج است، باء بسم الله بر آن مشتمل است، و آنچه در باء بسم ثابت است، نقطه ي بر آن دال است، و منم آن نقطه اي که در تحت باء بسم الله است.
و نگارنده را در اين معني ابياتي است:

حکيمانه بر خوان کتاب خدا را
به دل گر که خواهي فروغ هدي را

بخوان آيت عشق از خط هستي
به نقش آر بر دل خط استوا را

صراط قويم است قرآن بخوانش
اگر خواهي اي دل تو مشکل گشا را

بجو راه يزدان ز دين محمد
ز دل خواه با مصطفي مرتضي را

نبي و علي بين چوبائي و نقطه
علي مر نبي را چو نقطه است با را

نبوت، ولايت، امامت، رين شد
که تا شيعه يابد از ايشان علي را

والسلام عليکم و علي من اتّبع الهدي


1. قرآن کريم، سوره ي مبارکه سبأ، آيه 26.
2. همان، سوره ي مبارکه اعلي، آيه ض.
3. همان، سوره ي مبارکه الرحمن، آيه 78.
4. ترجمه ي منثور از نگارنده ي مقاله.
5. ترجمه ي منظوم از نگارنده ي مقاله.
6. قرآن کريم، سوره ي مبارکه ي حشر، آيات 22 و 23 و 24.
7. ترجمه ي منثور و منظور آيات 22 تا 24 سوره ي مبارکه ي حشر از نگارنده ي مقاله.
8. طبري، ابوجعفر محمّد، جامع البيان، ج 1، به تفسير سوره ي مبارکه حمد مراجعه شود.
9. ميبدي، ابوالفضل رشيدالدين، کشف الاسرار و عدة الابرار، ج 1، ص 4، اميرکبير، 1361.
10. رازي، ابوالفتوح، روح الجنان و روح الجنان، ج 1، ص 31 و 32، طبع اسلاميه.
11. ميبدي، ابوالفضل، کشف الاسرار، ج 1، ص 5، اميرکبير، سال 1361.
12. الامام القشيري، لطائف الاشارات، ج 1، ص 44، الدکتور ابراهيم بيوني، مرکز تحقيق التراث 1981.
13. ابن عربي، محيي الدين، تفسير القرآن کريم، ج 1، ص 7، تحقيق الدکتور مصطفي غالب، دارالاندلس للطباعة و النشر و التوزيع، بيروت.
14. شرح منثور و منظوم از نگارنده بر خمريه ي ابن فارض مصري، به مقاله ي شرح انوار بر باده ي اسرار، در مجله ي ا تا 4 سال 1374، دانشکده ادبيات و علوم انساني، دانشگاه تهران مراجعه شود.
15. محمّد، روزبهان بقلي شيرازي، عرائس البيان في حقائق القرآن، ص 4 طبع هند.
16. حاجي ملاهادي سبزواري، شرح غررالفوائد، ص 4، دکتر مهدي محقق مک گيل 1348.
17. شمس الدين محمد حافظ شيرازي، ديوان غزليات، ص 150، دکتر خطيب رهبر، صفي عليشاه 1364.
18. همان، ص 44 دکتر خطيب رهبر، صفي عليشاه 1364.
19. شيخ مصلح الدين سعدي شيرازي، بوستان، ص 167 شماره 3227، دکتر يوسفي خوارزمي 1359.
20. فؤاد افراد البستاني، المجاني الحديث، ج 3، ص 37، طبع الدار المشرق، المطبعة الکائوليکية، بيروت لبنان.
21. باباطاهر عريان، رباعيات.
22. مولانا جلال الدين مولوي، مثنوي، ص 14 و 15، کلاله خاور 1319.
23. شمس الدين محمّد بن حمزه ي فناوري، شرح رباعي شيخ اکبر محيي الدين عربي، ص 48، محمّد خواجوي، طبع مولي.
24. مولانا جلال الدّين مولوي، مثنوي، ص 16، کلاله خاور 1319.
25. همان، 2 ص 16، کلاله خاور 1319.
26. به نقل از شمس الدين محمّد لاهيجي، مفاتيح الاعجاز في شرح گلشن راز، ص 16 تا 18، محمّد رضا برزگر خالقي و عفت کرباسي.
27. همان، ص 57 - 90 - 14 همان.
28. دکتر سيد جعفر سجادي، فرهنگ معارف اسلام، ص 572، ج 4، شرکت مؤلفان و مترجمان ايران.
29. شاه نعمت الله ولي، ديوان، ص 284، انتشارات نگاه 1384.
30. نورالدين عبدالرحمن جامي، لوامع، ص 4، طبع حکمت آل آقا، انتشارات مهر.
31. به نقل از فرهنگ معارف اسلامي، دکتر سيد جعفر سجّادي، ص 582، شرکت مؤلفان و مترجمان ايران.
32. همان، ص 412، همان.
33. رشيد الدين ميبدي، کشف الاسرار، ج 10، ص 64، استاد علي اصغر حکمت، انتشارات دانشگاه تهران.
34. همان، ج 1، ص 62، همان.
35. روزبهان شيرازي، عرايس البيان، ص 50 طبع هند.
36. ميبدي، کشف الاسرار، ج 1، ص 27، طبع دانشگاه تهران.
37. محيي الدين بن العربي، تفسيرالقرآن، ج 1، ص 8، تحقيق الدکتور مصطفي غالب دارالاندلس، بيروت.
38. جامي، نورالدّين، لوامع.
39. شرح مناقب محيي الدين عربي، خلخالي، تهران، ص 42، انتشارات تکيه خاکسار.
40. محيي الدين بن العربي، المجلد الاول، ص 9، مصطفي غالب.
41. خواجه عبدالله انصاري، تفسير ادبي و عرفاني قرآن مجيد، تلخيص و نگارش حبيب الله آموزگار، ج 1، ص 6، طبع اقبال.
42. روزبهان، تفسير عرايس البيان، ص 5، هند.
43. به نقل از فيض کاشاني در کتاب فاتحة الکتاب، ص 42 و 43، تصحيح سيد جلال الدين آشتياني، طبع انجمن اسلامي حکمت و فلسفه ايران، تهران 1360.
44. مرجع سابق، ص 44 و 45.
45. ملامحسن فيض، تفسير فاتحة الکتاب، ص 46 و 47.
46. همان، حاشيه صفحه 45.
47. همان، ص 45، 47.
48. همان، ص 44.
منبع: فصلنامه فکر و نظر شماره 9و8